به گزارش شهرآرانیوز؛ ساعت از ۲۳:۳۰ دوشنبه گذشته بود که حرکت آرام دود از کنار پنجره هتلی در مجاورت پاساژ قائم در خیابان هفده شهریور به چشم ساکنان این هتل آمد. ابتدا همه چیز فقط یک سایه بود؛ سایههایی خاکستری که کم کم بر تن پنجرههای این ساختمان خزیدند و به دل تاریکی شب نفوذ کردند. برای ساکنان، ثانیهها به کندی میگذشت و هر بار که پردهها کنار زده میشد، حجم دود و تاریکی، بیشتر به چشم میآمد؛ تا جایی که در ساعتی پس از آغاز حادثه، زمزمهها تبدیل به فریاد شدند.
تصویری که چشم اهالی محل را درگیر خود میکرد و شهروندان میدیدند که شعلهها بی مهابا از بالای ساختمان زبانه میکشند و هر لحظه ممکن است سقف و دیوارها را ببلعند و ساختمانهای اطراف را به خاطرهای دور بدل کنند.
در آن تنگنای شعله و دود، وحشتی خاموش بر جان اهالی سایه انداخت. نمیدانستند اگر کسی جلودار آتش نشود، تا صبح چند خانواده به خاک سیاه مینشینند و زندگی شان یک شبه دود میشود. در دل شب، هر نور سرخی که از پنجرهها بیرون میزد، ضربان قلبها را تندتر و اضطراب را عمیقتر میکرد. این فقط یک آتش سوزی نبود؛ این آوار کابوس و اضطرابی بود که تا صبح ادامه داشت.
دل نگرانی افرادی که آبان سال گذشته، زخم خورده حادثه آتشسوزی کوچکتری بودند، بیشتر از دیگران بود. آنها این بار بی پناهتر از همیشه، شاهد تکرار همان هراس بودند. هیچ واژهای عمق نگرانی و ترس اهالی محل را توصیف نمیکرد؛ نه اشک ها، نه نگاههای سرد و نه دست کاسبی که مدام میلرزد.
شاید فردا دوباره پاساژ قائم خالی از دود و آتش باشد، اما برای بسیاری از اهالی، خاطره شبی که گذشت، هرگز خاموش نخواهد شد. داستان دردناکِ بامداد دیروز به همین جا ختم نشد. آنچه هول و بیم را در دل خانوادهها بیشتر کرد، این بود که شعلههای سرکش نه فقط در تاریکی شب، بلکه تا روشنایی روز فردا هم هنوز زنده بود و زبانه میکشید؛ هرچند که تلاش گستردهای از سوی دهها آتش نشان از لحظات اولیه آغاز شده بود.
تداومِ شعلهها و دود غلیظ در آسمان نیمه روشن صبحگاهی، وحشت اهالی را به اوج رساند. هر دم که میگذشت، ترس از سرایت آتش به ساختمانهای مجاور یا فروریختن بخشهایی از سازه، تمام فکرها را به خود مشغول کرده بود. نفس شهروندان و به ویژه کسبه در سینه حبس شده و چشمها خیره به قامت تقریبا خمیده پاساژ پیر قائم بود. همه منتظر پایانی برای این کابوس بودند؛ اما انگار آتش این بار قصد کوتاه آمدن نداشت. این تداوم سوختن، شبیه تابلویی زنده از ناایمنی و بی تدبیری بود که تا نزدیک ظهر روز بعد در چشم شهروندان حک میشد.
در میان دود و خاکستر، صدای خشمگین کسبه بیشتر از همیشه شنیده میشود. کارگر جوانی که هنوز دستانش بوی پارچههای سوخته میداد، زیر لب میغرید که همه چیزمان از بین رفت، میلیارد میلیارد جنس و تلاش چندسالمان جلوی چشممان سوخت. مردی دیگر، در حالی که قبض نصفه سوخته و دفتر حساب و کتابش را میان آوار ورق میزد، به خبرنگار ما میگوید: چه کسی پاسخگوست؟ اینجا نه بیمه داشتیم، نه دیگر امید به جبران. سرمایه یک عمر کار و دوندگی، دود شد.
پای صحبت یکی از قدیمیهای پاساژ که مینشینی، بغضی راه گلویش را میگیرد: فکر میکنید صاحب پاساژ خودش اینجاست؟ نه آقا، او همیشه در سفر است، همه کارها را پسرهایش میکنند. بارها از سوی شهرداری، از سوی مردم، برای ایمن سازی و رسیدگی به وضعیت ساختمان تذکر گرفتهایم؛ اما اتفاقی از سوی صاحب پاساژ نیفتاده است، انگار همه ما گروگان بودهایم.
خورشید دیگر قصد رفتن پشت کوههای بلند را دارد، سایههای کشیده این را نشان میدهد، ساعت نزدیک ۱۶ است و باوجود اینکه آتش اصلی خاموش شده، هنوز دود از سر این ساختمان بلند است. اضطراب و دلهره در فضا موج میزند. کسبه زیرلب با خودشان چیزهایی میگفتند.
یکی از مغازه داران با چهرهای خسته و چشمهایی سرخ میگوید: حالا که کار از کار گذشته است، شنیدهام که میگویند شاید یکی از پاساژهای اطراف را یک ساله به کسبه پاساژ قائم بدهند؛ اما با کدام سرمایه دوباره کار کنیم؟ اصلا مگر میشود با دل سوخته کاری کرد؟ البته چشممان آب نمیخورد که همین کار هم بشود.
این روزها پاساژ قائم دیگر نه تنها یک فضای تجاری، بلکه بوم نقاشی دردِ جمعی و بی اهمیتی به مسائل ایمنی است. شاید روزی دوباره این پاساژ همچون ققنوسی تازه متولد شبیه پلاسکوی تهران از دل خاکسترها سربرآورد؛ اما حقیقت تلخ، وجود ۱۶۹ ساختمان ناایمن دیگر در مشهد را که به گفته حمیدرضا کافی نیا، مدیرعامل سازمان آتش نشانی مشهد، در سامانه «منتاک» ثبت شده است، نمیتوان نادیده گرفت.
شاید اظهارات کافی نیا درباره احتمال ریزش سازه پاساژ قائم مشهد درست باشد و این ساختمان باید برای همیشه تخریب شود، اما هنوز ساختمانهای دیگری با ضریب اهمیت ویژه تری در مشهد وجود دارد که اگر آنها دستخوش آتش و حادثه شوند، شاید دیگر نتوان به راحتی گفت: «خوشبختانه این حادثه مصدوم و قربانی نداشته است»؛ باید کاری کرد، باید پیش از وقوع حوادث بعدی فکری اساسی شود و ضابطهها را بر رابطهها ترجیح داد تا دیگر شاهد سوختن سرمایه و دل شهروندان نباشیم.